جشن چهارم آبان
جشن چهارم آبان <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
ما كه بچه بوديم و فلسفة جشن چهارم آبان را نمي فهميديم ولي جشن هاي آنرا خيلي دوست داشتيم ، بويژه اينكه منزل ما در جنب مدرسة مولوي بود و چون جشنها عموماً در حياط بزرگ و وسيع آن برگزار مي شد ، ما ميتوانستيم از روزها قبل از بالاي پشت بام شاهد كارهاي آماده سازي و تمرين بچه ها باشيم . بعداً فهميديم كه اين جشن در واقع براي گراميداشت تولد شاه انجام و برگزار مي شد .
هرمزخان بهادري در آماده سازي و تمرين بچه ها خيلي استاد بود و بچه ها از او خيلي حساب مي بردند .
بازي با پرچم
يكي از بازيهاي جشن چهارم آبان بازي با پرچم بود .
در روي زمين كف حياط يك شبكة بزرگ مثل صفحة شطرنج را با گچ ترسيم ميكردند و سپس هرمزخان از توي صف بچه ها تعدادي پسر بچة همقد و هم اندازه را انتخاب ميكرد .
بدست هريك از اين بچه ها يك پرچم كوچك داده ميشد و هركس بايد در محل تقاطع خطوط شطرنج قرار ميگرفت و جاي خودش را هم براي هميشه ياد مي گرفت و بار ديگر باز هم در همانجا مي ايستاد .
در آن حال هرمز خان سوت استيل زيبايي را كه با طناب باريك خوشرنگي به گردنش آويخته بود ، بر لبانش مي گذاشت و با هربار نواختن سوت ، بچه ها حركات خاصي را انجام ميدادند و با بالا و پايين بردن پرچم هايي كه بدست داشتند منظرة زيبايي را بوجود مي آوردند .
در روز موعود كه حاصل تمرينات مداوم يكماهه را به نمايش عمومي مي گذاشتند ، تمام بچه ها بايد از لباسهاي يكرنگ استفاده ميكردند .
گوني سواري
يك نفر بداخل يك گوني مي رفت و با دو ستش لبه هاي گوني را گرفته و تا حدود كمر خودش بالا مي آورد و بدون اينكه لبه هاي گوني را رها كند بايد مسافت مشخصي را مثل كانگورو با جهيدن و پريدن طي كند . در اين ميان گاهي افراد قادر به كنترل تعادل خود نبوده و بر زمين مي افتادند و موجب خندة حضار را فراهم ميكردند .
حمل تخم مرغ با قاشق
چندنفر شركت كننده و داوطلب در يك رديف كنار همديگر ايستاده و قاشقي را بدهان ميگرفتند و يك تخم مرغ روي آن قاشق گذاشته و با سوت داور بحركت در مي آمدند و بايد در اسرع وقت خود را به خط پايان مسابقه برسانند . معمولاً تخم مرغ كه گرد و لغزنده بود از درون قاشق اغلب شركت كنندگان بر زمين مي افتاد و آخرين نفر كه تخم مرغ را تا خط پايان مي رساند برندة مسابقه ميشد .
ديدن ماه و ستاره از آستين
اين بازي يك نوع شيطنت بود و بازيگر اصلي پس از وارد شدن به صحنه ، با ادعاي اينكه ايشان خودش در روز روشن قادر بديدن ماه و ستاره هاي آسمان است ، پيشنهاد ميكرد تا به كسي كه داوطلب شركت در بازي باشد ماه و ستاره را نشان دهد .
اگر يك نفر داوطلب مي شد ، از او ميخواست كه كتش را از تن در آورد و سپس روي زمين بنشيند ، كت او را از دستش گرفته و بنحوي بالاي سرش مي گرفتند كه از داخل لولة آستين كت بتواند آسمان را ببيند و بعد در حاليكه با انواع پرسش ها سر داوطلب را گرم كرده بود همدستش آفتابه اي پر از آب به دستش ميداد و بازيگر آب را از داخل لولة آستين به سر و صورت داوطلب مي ريخت و او را شوكه مي كرد .
بازي با صندلي
در حاليكه شش تا صندلي ارج را در روي محيط يك دايره بفاصلْ يك متر از همديگر چيده بودند ، هفت نفر داوطلب شركت كننده در مسابقه را به صحنه دعوت ميكردند و ابتدا شرايط بازي را براي آنان توضيح ميدادند و سپس با سوت داور ، هر هفت نفر شروع به دويدن به دور دايره ميكردند و با تشويق داور هر لحظه بر سرعت آنان اضافه مي شد و در اينحال او سوتش را دوباره به صدا در مي آورد و بازي كنان بايد باسرعت بر روي صندلييها مي نشستند . طبيعتاً يك نفر بدون صندلي مي ماند و بازنده مي شدكه او با اشارة داور يكي از صندليها را برداشته و از صحنةمسابقه خارج مي شد.
دوباره حركت افراد بدور صندليها با سوت داور آغاز مي شد و باسوت دوم بر روي صندليها مي نشستند و بازهم كسي كه موفق به نشستن نشده بود بازنده شده و يكي از صندليها را از صحنه خارج ميكرد .
كسي كه تا آخرين لحظه موفق به نشستن بر روي صندلي ميشد ، برندة اين بازي بود و در پايان مراسم جايزه ميگرفت .
بيست سئوالي
اين مسابقه هم يكي از بازيهاي مسخره و شيطنت آميز بود كه شبيه بازي سياه در تئاترهاي سياه بازي بود ، در اين بازي دو تا صندلي در مقابل يكديگر مي گذاشتند و يك نفر بعنوان مدير بيست سئوالي و سئوال كننده و ديگري به عنوان شركت كننده بر روي صندليها مي نشستند و در مقابل سئوالات اين يكي ، آن ديگري پاسخ هاي مسخره و خنده داري ميداد كه موجب خنده و مضحكة مردم و تماشاچيان ميگرديد .
ماست خوري
در بشقابهاي گود مقداري ماست مي ريختند و در هر بشقاب يك سكة يك يا دو ريالي مي انداختند و داوطلبان بايد با استفاده از دهان و بدون دخالت دست ، ماست را بخورند و با زبان سكه را بيابند و اولين كسي كه سكه اي را يافته و سرش را بالا گرفته بود برندة اين مسابقه مي شد ولي چون سر و صورت تمام شركت كنندگان به ماست آغشته مي شد ، موجب خنده و تفريح حضار مي شدند .
سيزلر ساغ اولون
همشهری لر گولاخ آسین مهرعليزاده نين وبلاگی گلدی. تزولون باخين نه خبردی.